ورود ممنوع
همین که نعش درختی به باغ می افتد بهانه باز به دست اجاق می اقتد حکایت من و دنیا یتان حکایت آن پرنده ایست که به باتلاق می افتد عجب عدالت تلخی که شادمانی ها فقط برای شما اتفاق می افتد تمام سهم من از روشنی همان نوریست که از چراغ شما در اتاق می افتد به زور جاذبه سیب از درخت چیده زمین چه میوه ای ز سر اشتیاق می افتد همیشه همره هابیل بوده قابیلی میان ما و شما کی فراق می افتد؟ باغ میبرند چراغانیات کنند تا کاج جشنهای زمستانیات کنند پوشاندهاند "صبح" تو را "ابرهای تار تنها به این بهانه که بارانیات کنند یوسف به این رها شدن از چاه دل مبند این بار میبرند که زندانیات کنند ای گل گمان مبر به شب جشن میروی شاید به خاک مردهای ارزانیات کنند یک نقطه بیش فرق "رحیم" و "رجیم" نیست از نقطهای بترس که شیطانیات کنند آب طلب نکرده همیشه مراد نیست گاهی بهانه است که قربانیات کنند فاضل نظری هادی امروز ما شاهد اوج گیری یک حزب سیاسی منفور نزد عام مردم هستیم که بارها امتحانش را پس داده اما نقطه ی تلخ ماجرا انجاست که انها از شور جوانی جوانان سو استفاده میکنند و گاهی انان را به مسلخگاه میبرند اما چند سوال از همراهان ان اشوب گران انها نمی دانند که آن کسانی که انها را به خیابان دعوت میکنند هیچ اهمیتی برای انها قائل نیستندو فقط به اهداف شومشان فکر میکنند به دور از مسائل حکومتی این حزب شانزده سال حاکم کشور بود چه کار ماندگاری برای مردم کرد جز تربیت اقازادگان قدرت جنگ اینها سر قدرت است ودر این راه همه چیز را فدا میکنند گاهی به اسم ازادی گاهی فساد وزمانی انتخابات وامروز مردم مصر اقای کروبی که صراحتا در تلوزیون اقرار به گرفتن پول میکند ویا اقای موسوی که سنگ اسرائیل رابه سینه میزند کدام یک ازاینها ارزش حضور در خیابان رادارد وقت ان رسیده که ما به بلوغ سیاسی برسیم واز سیاست زدگی نجات پیدا کنیم تا به پیشرفت واقعی برسیم چه کسی میگوید که گرانی اینجاست؟ دوره ارزانی است؟ چه شرافت ارزان! تن عریان ارزان! و دروغ از همه چیز ارزانتر آبرو قیمت یک تکه نان و چه تخفیف بزرگی خورده است قیمت هر انسان!!!!!!!
Design By : Pichak |